اخبار نقض حقوق بشر در ایران VVMIran e.V Vereingung zur Verteigung der Menschenrechte im Iran e.V

Monday, 14 August 2023

سوابق و فجایع اخلاقی خمينی در جوانی


احمد خميني در سال 1982 در مصاحبه اي با بي بي سي درباره سوابق پدرش در كودكي و نوجواني گفته است:       « پدرم خيلي شيطان بود. مثلاً ايشان هر دو دستش شكسته ، يك پايش شكسته ، صورتش چند جايش شكسته ، سرش شكسته. اينها همه در اثر بازی ها و شيطنت‌هايی بوده كه آن موقع مي كرده! ايشان مي گفتند: برادر من ، اين آقای پسنديده خيلي آدم منظمي بود ، خيلي تميز بود ، به قدری تميز و مؤدب بود كه وقتي بزرگترها او را مي ديدند از الاغ پياده مي شدند. اما من ، نزديكي هاي شب بايد يكي بيايد مرا بگردد لاي اين آشغالها؛ لاي اين خاك و گِل‌ها و توي جوی و اينها ، پيدا كند و ببرد... ايشان تضاد روحي عجيبي دارند... در عين اين كه امام يك مگس را كه توی اتاق هست امشي نمي زنند ، آن مگس را مي گيرند ، در اتاق را باز مي كنند و آن حيوان را بيرون مي كنند(!!!) مي گويند يك حيوان را چرا ما بگيريم ، چرا چيزش كنيم. در عين حالي كه اين گونه هست ، اما عجيب است اگر هزار نفر جوان هم بيايند خلاف دين بكنند ، معتقد است همه را بايد كشت. اين تضاد است.» [مجازات شرعيِ "خلاف دين كردن" از سوي يك جوان اعدام نيست. اما بطوری که اشاره  شد مقصود از "دين" در ادبیات روح ا... خمینی ، "خود" اوست.]  خميني در کودکی به وضوح از کودکان هم‌سن‌وسال خود خاص‌تر به نظر می‌رسید. در آن زمان بازی محبوب و رایج بین کودکان، بازی "دزد و وزیر" بود که او هم مانند بسیاری از کودکان هم‌سن خود به این بازی علاقه داشت. حتی کودکان دیگر هم متوجه خاص بودن شخصیت او شده بودند ، به‌ گونه‌ای که با ورود او به بازی ، نقش شاه به او داده می‌شد!  فرزندش احمد در این مورد می‌گوید: « پدرم با وجود این‌که کودکی خردسال بیش نبود ، اما همیشه در بازی‌ای که انجام می‌داد اصرار داشت نقش شاه را داشته باشد!»

 دكتر حميد خواجه نصيري به نقل از مرتضي پسنديده در شرح برخي از اخلاقيات و صفات خميني بیان می کند:« روح ا... در كودكی از آزار دادن حيوانات بسیار لذت می برد و آنقدر آنها را بدون غذا و آب در اسارت نگاه می داشت تا از گرسنگی و تشنگی جان سپارند. وی در نوجوانی به اندازه چند نفر غذا می خورد و فردی بسيار زورمند بود. تا سن پانزده سالگی ، چهارپايان هيچ طويله ای در خمين از شرّ آزارهای جنسی وی در امان نبودند  و پس از آن نيز شروع به مزاحمت برای نواميس مردم و تجاوز به زنان و دختران در راههای اطراف خمين می نمود. وی به همين دليل بارها از سوی مردم با چماق و حتی داس مورد حمله قرار گرفت و دست و پا و سرش شکسته و مجروح شد اما هر بار پس از اندكی استراحت خوب می شد و كارهايش را با شدت بيشتری از سر می گرفت و آن ضربات مانند اين بود كه پيكر يك ديو را خراش دهند. هنگامی كه در اثر پيگيری شاكيان ، پرونده ای در مراجع انتظامی و قانونی برايش تشكيل می شد ، همواره با نفوذ صدرالاشراف كه بعدها به وزارت دادگستری و رياست مجلس سنا رسيد نجات می يافت. به عنوان مثال هنگامی كه در قم به جرم "لواط به عنف" داشت محكوم مي شد ، با وساطت وی با يك ماه حبس تأديبی آزاد گرديد ، اما پس از اين كه به قدرت رسيد تا توانست به نوادگان او صدمه زد و حتی دستور داد دكتر جواد صدر و پسر و عروسش را به زندان افكنده و حد بزنند زيرا نمی خواست كسی بداند يا باور كند كه خانواده ما مدتی جيره خوار آنان بوده است. روح ا... در پانزده سالگی مرتكب قتل گرديد و ادعا نمود كه مورد تجاوز مقتول قرار گرفته بوده است. [از نخستين كارهای خمينی پس از ورود به ايران ، محو تمامي سوابق سوء و معدوم ساختن پرونده هايي بود كه در مراجع امنيتي ، نظامي و قضايي خمين، اراك و قم داشت و اين كار با اعزام چند تن به سركردگي فردی به نام حسينی به انجام رسيد. آگاهان از سوابق جوانی خمینی در هنگام فتنه 57 یا از دنیا رفته بودند و یا پیرمردانی بودند که با شناختی که از خلق و خوی وی داشتند نمی خواستند با افشای رسمی سوابق وی خود را در معرض غضب شدید او قرار دهند، ولی با این حال اسراری از حقایق زندگی او افشا گردیده که وقتی در کنار رفتار و اعمال رسمی وی در طول حکومتش قرار می گیرد، برای شناخت او کفایت می کند.] 

[خمینی در رساله اش قوانین تجاوز و خشونت های جنسی را با  آرامش و دقتی عجیب توضیح می دهد. او حتی در تحریرالوسیله (مسئله 12) فتوای مباح بودن رابطه جنسی با نوزادان دختر را صادر می کند: «كسي كه زوجه اى كمتر از نه سال دارد وطى او براى وى جايز نيست چه اينكه زوجه دائمى باشد و چه منقطع ، و اما ساير كام گيري ها از قبيل لمس به شهوت و آغوش گرفتن و تفخيذ (شهوت رانی با ران) اشكال ندارد هر چند شيرخواره باشد...». در"خاطرات سید حسین" (یکی‌ از مریدان نزدیک خمینی در زمان تبعیدش در عراق) نقل شده است که خمینی در عراق به همراه سید حسین به خانه یکی‌ از آشنایان به نام سید صاحب می رود. سید صاحب دختری چهار ساله داشته که بسیار دوست داشتنی و زیبا بوده. پس از صرف شام ، خمینی بی‌ مقدمه از صاحب خانه اجازه می خواهد که دختر چهار ساله اش را به عقد موقت(صیغه) خود درآورد!! صاحب خانه نیز می‌پذیرد. آن شب سید حسین صدای جیغ و گریه دخترک چهار ساله را تا صبح از اتاق خمینی می شنود. هنگام صبح ، سید حسین نگاهی‌ سرزنش آمیز به خمینی می اندازد. خمینی که متوجه این نگاه می شود ، به سید حسین می گوید که برای ارضای جنسی‌ خود فقط از لای پای دخترک استفاده کرده و این در اسلام حلال است!! دور از ذهن نیست که فردی که در کتابش رابطه جنسی با طفل شیرخوار را جایز می داند خود به دختری چهار ساله تجاوز نکرده باشد... البته دلیل آزار جنسی این کودک را نباید تنها در انحراف جنسی جستجو نمود. همانطور که اشاره شد خمینی در کودکی  از آزار حیوانات لذت فراوان می برد. این اختلال روانی "سادیسم" نام دارد. اما از همه مهم تر اینکه تجاوز به کودکان (و بطور کلی اِعمال هرگونه شکنجه بر موجودات زنده) یکی از اعمال متداول در شیطان پرستی است زیرا به دلیل شناعت زیاد ، موجب جلب رضایت فراوان شیطان گردیده و عامل را مورد عنایات ویژه آن ملعون قرار می دهد ، و یک رمال و ساحر حرفه ای هیچ فرصتی را در جلب نظر شیطان از دست نمی دهد. خمینی پس از شکست غائله خرداد 42 دانست که سحر وی برای به حرکت درآوردن توده مردم کافی نبوده و باید برای تقویت آن بیشتر بکوشد.]

 روح ا... به الكل اعتياد داشت و اين اعتياد تا آخرين ساعاتی كه من با وی بودم ترك نگرديد. می گفت كه به عنوان دواي جسم براي كمردرد و خاصه كم خوابی استفاده می كنم. روح ا... در دوران طلبگی شبی دو بطر عرق می خورد و علاقه خاصی به مشروبات انگليسی داشت [خميني در جواني به سيگار نيز اعتياد داشته است و ف. طباطبایی (همسر احمد خميني) در کتاب "اقلیم خاطرات" به آن اشاره کرده است.] هنگامی كه در اراك(حوزه علميه) زندگی می كرد با درويشی آشنا شد و مدتی با او بود. آن درويش به او آموخت كه هفته ای يك بار گوشت مار و افعی بخورد و مهره شان را در جيب بگذارد تا مردان و به ويژه زنان را شيفته و دلباخته خود نمايد و او آن قدر گوشت مار و افعی خورد كه يكباره متوجه شدم به راستی چشم و ابرويش هيأت و مهابت افعی گرفته و نگاهش جانكاه و مخوف آمده است. از آن هنگام از دهان و بدنش بوی مردار متصاعد می شد. در جوانی برای سفارت انگلستان مأموريت های ويژه ای انجام می داد. » 

به طور کلی خمینی عامل سیاستهای لندن بود. رابرت درايفوس نیز در كتاب خود با عنوان "در گروگان خميني" كه در سال 1980 در نيويورك منتشر گرديد درباره نقش خمینی در وقایع 28 مرداد 32 مي نويسد: « انقلاب واقعي عليه مصدق ، تصميمي است كه قبلاً توسط رؤساي سازمان هاي مخفي آمريكا، انگلستان و اسرائيل و هيئت هاي مديره شركت هاي بزرگ نفتي بين المللي اتخاذ شده بود. مختصر وجوه پرداختي توسط آنان بود كه بودجه تشكيل گروههاي تظاهركننده را تأمين كرد...در ميان حدود پنج هزار نفر و يا بيشتر شركت كننده كه فرياد جاويد شاه سر می دهند يك ملاي گمنام هم حضور دارد كه نامش روح ا... موسوی می باشد. اين يكي از شوخي هاي جالب تاريخ است كه مردی كه مسئوليت سرنگوني شاه را در سال 1979 بر عهده داشته، 25 سال پيش از آن از افرادی بوده است که به نفع سلطنت شعار می داده است!» همچنين بنا بر گفته دكتر مظفر بقايي كرماني(از عناصر شاخص و اوليه نهضت دكتر مصدق)، خميني در دوران مبارزات مربوط به ملي شدن صنعت نفت در تهران حضور داشته و با نام "آقاي موسوي" در تظاهرات عليه نهضت شركت فعال داشته و حتي در تاريخ 9 اسفند 1331 در خيابان كاخ ، رهبري تظاهرات نيروهاي شاه دوست را بر عهده داشته است! چند ماه پس از پيروزي انقلاب، هنگامي كه مردم براي بزرگداشت دكتر محمد مصدق بر مزار وي گرد آمدند ، خميني که از دكتر مصدق نفرتي عميق داشت گفت: « یک نفر یک کار لغوی کرده است (ملی کردن صنعت نفت) خوب اگر اَسلام باشَه ، نفت هم مال خودمانه(!) هر جا چهار تا استخوان پيدا شد مي روند جمع مي شوند. اَسلام را رها كردند(!) استخوان پوسيده ها را زنده كردند.» خمیني همچنين درباره مصدق گفت: « مسلمانها بنشینند تماشا کنند که یک گروهی که از اولش باطل بودند[هر کاری می خواهند بکنند]. من از آن ریشه هایش می دانم. یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سر سخت مخالف بودند. از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیت ا... کاشانی دید که اینها خلاف دارند می کنند و صحبت کرد، اینها یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را "آیت ا..." گذاشتند. این در زمان آن [مصدّق] بود که اینها فخر می کنند به وجود او. او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زده اند و به اسم آیت ا... توی خیابانها می گردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلی خواهد خورد ، و طولی نکشید که سیلی را خورد. و اگر مانده بود سیلی بر اسلام می زد.» یعنی اگر مصدق در قدرت مانده بود ، من به حکومت نمی رسیدم!! [باید خاطرنشان ساخت که شاه ایران در دهه آخر سلطنتش به شدت بر انگلیسی ها می تاخت و آنها را به تنبلی و در پیش گرفتن حیات انگلی متهم کرده  است.