اخبار نقض حقوق بشر در ایران VVMIran e.V Vereingung zur Verteigung der Menschenrechte im Iran e.V

Thursday, 19 October 2023

پارسا رضادوست از کشته شدگان اعتراضات سراسری

 پارسا رضادوست متولد اول دی ۱۳۸۲ و محصلِ سال آخر هنرستان بود. رشتهٔ نقشه‌کشی می‌خواند و سی‌ام شهریور ۱۴۰۱ در جریان سرکوب اعتراضات «زن زندگی آزادی» بر اثر اصابت گلولهٔ مأموران حکومتی در هشتگرد کرج کشته شد. خانواده‌اش بر روی اعلامیهٔ او نوشتند «شادی کنید ای دوستان، من شادم و آسوده‌ام، بوی جوانی بشنوید از پیکر فرسوده‌ام.»
فیلم‌های رقص و آواز پارسا مدت‌هاست که در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شود و حسام رضادوست،‌ برادر پارسا، در گفت‌وگو با رادیو فردا می‌گوید که برادرش را سر کوچهٔ خودشان، در کوچهٔ آرزو، خیابان شقایق، در شهر جدید هشتگرد، با گلولهٔ مستقیم زدند و آمبولانس را برگرداندند، اجازه ندادند او را ببرد. کرکرهٔ یک فست‌فود که پارسا پناه گرفته بود را پایین کشیدند تا جان داد و بعد پیکرش را به زندان قزل‌حصار بردند و اثر انگشت از پیکر بی‌جانش گرفتند.
شهناز اسلامی،‌ مادر پارسا که بیمار و درگیر شیمی‌درمانی است، به رادیوفردا می‌گوید که دوستش مانع رفتن پارسا به اعتراضات شده بود اما پارسا گفته بود: «تاامثال ما چهار نفر نرویم و تیر نخوریم، این مملکت مملکت نمی‌شود.»

مادرِ پارسا از تهدیدهای امنیتی در سالگرد فرزندش می‌گوید و این‌که اجازه ندادند مراسم سالگرد برگزار شود:
«یک روز مانده به سالگرد، دیدم شمارهٔ شخصی افتاده، من نتوانستم جواب بدهم. حسام جواب داد. گفتند مادرتان را بفرستید بیاید آگاهی. دو سه کلمه می‌خواهیم با او صحبت کنیم. دوباره به پسرم زنگ زدند که ساعت چهار بیایید این‌جا خودتان را معرفی کنید. بچه‌ام را کشتند، می‌خواهند تقدیرنامه بدهند؟ چی می‌خواهند بدهند که ما برویم؟ برویم که مثل امثال پدر مهدی کرمی،‌ خانوادهٔ سارینا،‌ ما را هم بگیرند و نگه‌ دارند؟ از قبل هم تهدید کرده بودند که حق سالگرد ندارید. هم بچه‌‌مان را از دست بدهیم، هم حق نداشته باشیم. یک نفر که زباله آتش می‌زند را سریع می‌گیرند و اعدام می‌کنند ولی این‌جا که دور تا دور دوربین است، کسی که شلیک کرده را نمی‌توانند شناسایی کنند. نمی‌دانم چرا نمی‌توانند شناسایی کنند. فقط خدا شناسایی کند. همین و بس.»
«از خدا می‌خواهم قاتل بچه‌ام خودش بیاید بگوید من بودم. شاید یک ذره، یک طرف دلم آرام شود. جگرم از این می‌سوزد که این بچه چقدر مهربان بود. این همه صدایش کردیم یک بار نگفت بله. جانم داداش، جانم مامان. این‌ها مرا می‌سوزاند. توی اتاقش می‌روم، روانی می‌شوم.»
حسام رضادوست،‌ برادر پارسا، در گفت‌وگو با رادیوفردا از جزئیات کشته شدن برادرش و فشارهای امنیتی بر خانواده‌اش می‌گوید.

روز سی‌ام شهریور در شهر جدید هشتگرد فراخوان داده بودند. پارسا را سر کوچهٔ خودمان با گلولهٔ جنگی، گلولهٔ کلاشنیکف، زدند. یک فست‌فود آن‌جا بود که پارسا از مشتریانش بود و دوست و آشنای خانواده ما هم است. پارسا به آن‌جا پناه برد اما مأموران ریختند و کرکره را پایین دادند تا بچه ۴۰ دقیقه زجر کشید و تمام کرد. بعد او را بردند زندان و در زندان اثر انگشت گرفتند.
ما برای تحویل گرفتن پیکر پارسا اقدام کردیم. متأسفانه اذیت می‌کردند. پارسا را به ما تحویل نمی‌دادند. چند دوست و رابط پادرمیانی کردند تا ما توانستیم پارسا را تحویل بگیریم و به خاک بسپاریم.
اولین بار بود آن‌جا شلوغ شد. تا حالا در این شهرک فراخوانی داده نشده بود. پارسا هم بچه بود. تجربهٔ این شلوغی‌ها را مثل شهرهای دیگر که شلوغ می‌شد، نداشتند. متأسفانه پنج - شش مأمور نیروی انتظامی تیراندازی می‌کنند و متأسفانه تیر به پهلوی پارسا می‌خورد. یکی از دوستان که ما را می‌شناخت با برادرم تماس می‌گیرد و می‌گوید که پارسای شما تیر خورده.
برادرم خودش را می‌رساند و می‌بیند که تیر به پهلوی پارسا خورده و کلیه و طحال و کبد از داخل ترکیده بود و امکان زنده ماندن بچه صفر بود.

یعنی پیکر پارسا را به زندان برده بودند؟

بله. با این‌که این اتفاق افتاده بود، اجازهٔ ورود آمبولانس را از سر بلوار ندادند و تیر هوایی زدند، آمبولانس برگشت. بعد از این‌که پارسا جانش را از دست می‌دهد، بلندش می‌کنند و سوار یک ماشین شخصی به بیمارستان می‌برند. می‌بینند همه چیز تمام شده، می‌برند زندان قزل‌حصار و اثر انگشت می‌گیرند و بعد به سردخانهٔ بهشت سکینه می‌برند. فردای آن روز ما توانستیم پارسا را در همان قطعه‌ای که پدرم دفن بود خاک سپرده شد.