زنان در ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی در شرایط دردناکی بسر میبرند. تقریبا در هیچ حوزهای از زندگی نیست که آنها با ظلم و ستم آشکار مواجه نباشند. در جامعه ایران در حال حاضر زن ستیزی ناشی از ذات درونی حاکمیت نظام سرمایهداری وابسته و مناسبات ارتجاعی آن میباشد، نظامی که در جهت حفظ منافع طبقه سرمایه دار حاکم تنظیم شده است. ستم اقتصادی-اجتماعی به زنان به دلیل این که زنان نیمی از جمعیت را تشکیل میدهند در عین حال ستمی بر خانواده آنان و از این طریق ستم بر کل جامعه میباشد. در جامعه ما تبعیض سازمان یافتهای که توسط سیستم سرمایهداری بر زنان تحمیل میشود، به ویژه در مورد زنان طبقه کارگر و زحمتکش بسیار شدیدتر است. در جامعه ایران تحت نام مذهب، سنت و رسومات مردسالارانه چنان ستمهای آشکاری علیه زنان اعمال میشود که انکارناپذیر میباشد موجب میشود که زن در جامعه نه تنها از حقوق برابر با مردان برخوردار نباشد بلکه این امر به صورت امری کاملا عادی و مرسوم نادیده گرفته شده و حقوقش پایمال شود. واضح است که در چنین جامعهای هم نهاد یا ارگانی برای رسیدگی به ستمها و تبعیضهائی که به زنان اعمال میشود بطور واقع وجود نداشته باشد. در نظام زن ستیز جمهوری اسلامی تبعیض علیه زنان و حقوق نابرابر آنان با مردان با الهام گرفتن از قوانین اسلامی، مشروع جلوه داده شده و با آن توجیه میشود. در این نظام با تاکید بر این که زن همیشه به عنوان یک عضو وابسته که حیات و هستیاش تحت مالکیتِ به زعم آنان جنس برتر مرد میباشد، این طور القاء میشود که گویا زن لزومی به داشتن حقوق مساوی با مرد ندارد. از نظر اقتصادی تکیهگاه مالی اکثریت مطلق زنان همواره وابسته به وجود یک مرد است؛ خواه پدر او باشد و یا همسر. اگر همسر یک زن راضی باشد او میتواند کار کند و درآمدش را برای خود نگه دارد و الا زن برای خانه داری و تربیت فرزندان زاده شده و مرد او وظیفهی تامین مالی او را دارد اما آن گونه که صلاح بداند؛ در نتیجه زیر سلطه رژیم جمهوری اسلامی استقلال مالی و اقتصادی برای یک زن رویایی دست نیافتنی است. در جامعه ما ستم بر زنان در تمام عرصههای اقتصادی اجتماعی فرهنگی و سیاسی برجسته و قابل مشاهده است. صرف نظر از مزد نابرابر و شرایط بدتر برای زنان کارگر و زحمتکش در مقایسه با مردان، زنان امروز ایران به طور کلی از چندین جهت دیگر نیز تحت ستم قرار گرفتهاند. یکی از موارد برجسته این امر در رابطه با قتل زنان به دست افراد خانواده خود از پدر و برادر گرفته تا همسر و یا ولی دم میباشد که آن را قتلهای ناموسی نام نهاده اند. سلطه فرهنگ مردسالاری در خانواده توسط رژیم حاکم آگاهانه تقویت میشود، همانطور که در اخبار دیده و شنیده میشود باعث چنان قتلهائی میگردد. همچنین خشونتهای کلامی و آزار و اذیتهای جسمانی و حتی جنسی هم در رابطه با زنان در محیط خانه و هم در فضای بیرون از خانه چه در محل کار و مهمانی و یا خیابان، پارک و غیره صورت میگیرد. اما در جامعه زن ستیز ایران، زنان از نظر جنسی هم از کوچکترین امنیتی برخوردار نیستند. تازه دستگاههای حکومتی در موارد سو استفادههای جنسی نیز همیشه زنان را مقصر جلوه میدهند. از طرف دیگرحکومت در مورد مسائل جنسی در دوران تحصیل هیچگونه آگاهی رسانی نمی کند. برعکس آنها بسیار سازماندهی شده جوانان را به انجام روابط خارج از عرف سوق میدهند. در این بین به دلیل عدم حمایت قانون و همچنین مهمتر از آن عدم پذیرش جامعه، باز هم این زنان هستند انگ هرزگی و بی بند و باری به آنها زدهمیشود. اینجاست که زنانی که با این مسایل مواجه میشوند یا به صورت واقعی به سمت هرزگی کشیده میشوند و یا تا پایان عمر در انزوا و ناراحتی زندگی میکنند. البته مقصر جلوه دادن زنان از طرف حکومتیان به این موارد ختم نمی شود. مثلاً کسی مواضع مسئولین حکومتی را در جریان اسیدپاشی به زنان در اصفهان فراموش نکرده است که به جای کسی که اسید به صورت زنان پاشیده بود، خود زنان را مقصر جلوه دادند که گویا شکل پوشش آنها مناسب نبود. طبعا در چنین جامعهای با چنین تفکر و قوانین نانوشتهای که در وجود بخشی از افراد آن جامعه نهادینه شده، عملا زندگی کردن را آنچنان دشوار میکند که گاه زنان برای خلاصی از این فشار ها به خودکشی روی میآورند. با توجه به این که فرهنگ حاکم بر جامعه ما طبق گفته مارکس، فرهنگ طبقه حاکم بر جامعه است، در فیلمها و سریالهایی که در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ساخته شده و از تلویزیون پخش میشوند، کوشش در تقویت فرهنگ زن ستیزی واشاعه فرهنگ مردسالاری به وضوح دیده میشود. در چنین اوضاعی حتی اگر زنانی هم به تواناییهای خود واقف اند و تسلیم فرهنگ مرد سالاری نمیشوند و یا آن دسته از زنان که بر اثر جبر حاکمه مجبور به مقابله با ستم مضاعف علیه خود هستند و میتوانند خود را بالا کشیده و بر مشکلات آیند، در فرهنگ حاکم این کار آنها نه با خودشان به عنوان یک زن بلکه به عنوان مرد ارزش گذاری میشود. جملههایی چون (او مانند یک مرد است)،(مانند یک مرد کار میکند) و غیره بیانگر آن است که توانایی او را با واقعیتهای وجودی خودش نمیسنجند. در واقع به اینگونه نه تنها از او تجلیل نمیکنند، بلکه تاکید میکنند که همه این صفتهای خوب را از جنس برتر گرفتهاند. تازه این موارد بدون در نظر گرفتن مسایل و مشکلات مادی که نقش و تاثیر بسیار بزرگی در زندگی زنان دارد مطرح شده است. حال در نظر بگیرید که یک زن در چنین جامعهای، دست به گریبان مشکلات اقتصادی و معیشتی هم باشد. داستان مشکلات مادی به ویژه در مورد زنان کارگر و زحمتکش اینجا خود غم نامه دیگری است. با یک نگاه سر انگشتی به آمار و افشاگریهایی که همین چند وقت اخیر توسط یک حرکت خودجوش توسط زنان در جامعه ایران صورت گرفت، زنانی که اتفاقا اکثراً از طبقه خرده مرفه بوده و تقریبا همه آنها دارای تحصیلات دانشگاهی بودند، مشخص شد که تعداد بسیار بالایی از زنان در محیط کار و در چهارچوب روابط کاری، بعضا توسط همکاران و کارفرمایان خود دچار آزارهای جنسی شدهاند. اما این مساله در مورد زنان طبقه کارگر و زنان خانوادههای متوسط به پایین از زمین تا آسمان متفاوت است. مساله پیدا کردن شغل و در آمد داشتن برای امرار معاش برای این زنان آن هم با توجه به هزینههای سرسام آور و بسیار بالا شرایط متفاوت و دردناکی برای این زنان به وجود آورده است. مشخصا شرایط ظالمانه ای که به زنان سرپرست خانواده تحمیل شده و به طور کلی برای خانوادههای بی بضاعت، زندگی را بسیار دشوارتر نمود و به جهنمی تبدیل کرده است. آنچه که مسلم است نابرابری اجتماعی، جنسیتی، حقوقی، معیشتی و فقدان آزادی واقعیاتی است که بر زنان ایران تحمیل شده است. بر زنانی که طی خیزشهای اخیری که در ایران اتفاق افتاد بار دیگر حضور بسیار پررنگ و تاثیرگذار و البته برابر خود با مردان را به همگان ثابت کردند. زنان آگاهی که علیرغم تمام این فشارها و نابرابریها امروز به حقوق خود آگاهند و برای رسیدن به آن در کنار مردان مبارزه میکنند. بدون شک اجباری بودن حجاب و ممانعت از شرکت زنان در استادیومهای ورزشی و تماشای مسابقات به نوبه خود نقض حقوق زن میباشد. اینها از حقوق اولیه و ضروری زنان هستند. اما شاهدیم که نیروهائی میکوشند از یک طرف مشکلات و از طرف دیگر مطالبات زنان ایران را به چنین مسائلی تقلیل دهند و مسأله اصلی یعنی کسب برابری حقوقی مرد و زن در تمام عرصههای زندگی را به حاشیه ببرند.