روایت، روایت غریبی نیست. روایتِ یک “نه” بزرگ به حکم اعدام و لغو آن است. روایت سالها ایستادگی و مقاومت و مبارزه آگاهانه با چرخه معیوب این حکم ضدانسانی است که هر چند صباحی بسته به اوضاع سیاسی مملکت سرعت بیشتری میگیرد.
روایت، روایت غریبی نیست. در صبحی که گرمای خورشید بیداد میکرد، خبر اعدام رضا رسایی یکی از “ما” رسید و ما که به تازگی حکم اعدام رفیقمان پخشان عزیزی را دریافت کرده بودیم و دو رفیق دیگرمان، وریشه مرادی و نسیم غلامی سیمیاری در خطر صدور حکم اعدام هستند، خشم گرهخورده در گلویمان را فریاد زدیم.
طبق قانون، ما از حق اعتراضمان چه در سلول انفرادی، چه در زندان و چه در خیابانهای شهر استفاده میکنیم و آنها اولین و تنها راهشان سرکوب است.
زورشان را در بازوهایشان جمع کردند و بر سر و جان ما نشاندند.
زدند و در فیک نیوزهایشان نوشتند و گفتند: زندانیانِ تحریکشده در شورشی پرسنل زندان و نیروهای گارد را مورد ضرب و شتم قرار دادند!
ملاقات و تلفن که از حقوق اولیه هر زندانیست را ممنوع کردند تا در کنار فشاری که بر ما وارد میکنند خانوادههای ما را نیز تحت فشار روانی قرار دهند.
آنها میگویند چه در داخل زندان و چه بیرون از زندان خفه شوید. کور و کر و لال باشید. به بیعدالتی و ستمِ اطرافتان بیتفاوت باشید تا شاید چند صباحی بگذاریم زندگی کنید.
آنها با قصد فشار مضاعف بر ما و خانوادههایمان، با محرومیتهای اعمال شده، با تهدید و ارعاب و پروندهسازی میخواهند ما را از راهی که در پیش گرفتهایم برحذر دارند.
آنها نمیدانند که ما در شبی که ماه از نیمه گذشته بود، دست در دست هم، زیر سایههای تپههای اوین که سالها ناظر و شاهد تیرباران و اعدام بهترینهای این سرزمین بودند، همپیمان و همقسم شدهایم که تا لغو حکم اعدام مقاومت و ایستادگی کنیم.
مریم یحیوی
مرداد ۱۴۰۳
زندان اوین