Monday, 30 October 2023
Sunday, 29 October 2023
قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ – جنایت هولناک علیه بشریت
قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷، جنایت هولناک علیه بشریت که هنوز ابعاد آن افشا نشده است.مقدمه
جنایتی که خمینی با قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ مرتکب شد، در زمره بزرگترین جنایت ها علیه بشریت در عصر معاصر است. جنایتی در زمره هلوکاست و کوره های آدم سوزی هیتلر. جنایتی که نه فراموش شدنی است و نه بخشیدنی
این جنایت به قدری ظالمانه؛ جنایتکارانه و بزرگ است که هر قدر درباره آن نوشته شود، بازگو کننده ابعاد جنایت نیست.
برای این منظور مطلب حاضر در چند فصل تنظیم و ارائه شده است:
فصل اول : زمینه سازی و آماده سازی های قبلی برای قتل عام زندانیان سیای
فصل دوم : آغاز قتل عام و نحوه اجرای آن با فتوای مکتوب خمینی
فصل سوم : معرفی آمران و عاملان اصلی قتل عام
فصل چهارم : واکنش ها از درون نظام
فصل پنجم : واکنش های بین المللی و جنبش دادخواهی
فصل ششم :گورهای جمعی
فصل اول – زمینه سازی و آمادگی های قبلی برای قتل عام زندانیان سیاسی
قتل عام زندانیان سیاسی در ایران، یک تصمیم خلق الساعه و فوری نبود. حکمی نبود که خمینی آن را در جا صادر کند. برای انجام این جنایت پیشاپیش تصمیم گرفته شده بود و آماده سازی های آن هم صورت گرفته شده بود.
خمینی برای خاتمه جنگی که ۸ سال بیهوده بر ادامه آن اصرار ورزیده بود و پذیرش آتش بس، به نسل کشی نیاز داشت. کسی که مدت ۸ سال شعار جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم سر داده بود، کسی که میخواست قدس را از طریق کربلا فتح کند، کسی که میگفت حتی اگر ۲۰ سال هم طول بکشد جنگ را ادامه خواهد داد به یکباره از همه این ادعاها و شعر و شعارها میخواست کوتاه بیاید و عقب نشینی کند و جام زهر سر بکشد نیاز مبرم به یک نسل کشی و جنایت علیه بشریت داشت تا کسی یارای مخالفت و بلند کردن صدای اعتراض علیه این تصمیم نداشته باشد و اینچنین جامعه را منکوب و میخکوب کند.
تا در جامعه مردمی که هزینه سنگینی برای ادامه جنگ داده بودند، جرات طرح منطقی ترین و ساده ترین سئوال را در برابر خمینی پیدا نکنند و کسی نپرسد آنهمه ادعا کجا رفت؟ با یک میلیون کشته به کجا رسیدیم؟ ۲ میلیون معلول برای چی؟ یک تریلیون خسارت کجا رفت؟
بله منطق دیو خونریز در برابر این سئوالهای حق و طبیعی مردم، قتل عام و نسل کشی بود تا مبادا این اعتراضات به سیل خروشان و بنیان کن مردمی تبدیل نشود.
گواه این مدعا زندانیان سیاسی هستند که در آن ایام در اسارت به سر میبردند و توانسته اند به نحوی از این قتل عام جان سالم بدر برده و به شاهدان این جنایت تبدیل شوند و جملگی بارها و بارها شهادت داده اند که این پرونده سازی ها و مقدمات صدور و اجرای احکام قتل عام، از ماه ها پیش در زندان ها شروع شده بود.
یکی از زندانیان آزاد شده که در اردیبهشت ۱۳۶۷ از زندان بیرون آمده چنین گفته است:
«زمینه اعدامهای گسترده از مدتها قبل چیده شده بود. لاجوردی بارها به بند ما آمد و گفت ما اگر حس کنیم که ۲ ساعت دیگر نظام ما در حال فروپاشی است، ۱ ساعت قبل از آن همه شما را از بین میبریم. ما نمیگذاریم که زندانی سیاسی بماند و برود بیرون قهرمان بشود…»
از بین میبریم. ما نمیگذاریم که زندانی سیاسی بماند و برود بیرون قهرمان بشود…»
او اضافه کرده است: «در پاییز سال ۶۶ همه ما را جمع کردند و از ما سوالاتی کردند. از قبیل اینکه جرم شما چیست؟ نظر شما در مورد سازمانتان چیست؟ نظرتان نسبت به نظام چیست؟ اگر آزادتان کنیم جبهه میروید؟ روی مین میروید؟ و تمام زندانیان را دسته بندی کردند. همانجا فهمیدیم که رژیم یک برنامه ای دارد. چون در اواخر ۶۴ و اوایل ۶۵ همه ما را منتقل کردند به زندان اوین»
همانجا فهمیدیم که رژیم یک برنامه ای دارد. چون در اواخر ۶۴ و اوایل ۶۵ همه ما را منتقل کردند به زندان اوین».
از حوالی پائیز و زمستان سال ۱۳۶۶ با تفکیک و طبقهبندی زندانیان، پروژه قتلعام زندانیان سیاسی کلید خورد، اما هنوز تا هفتههای پایانی این سال برای کسی مشخص نبود که این تفکیک و جداسازیها و این نقل و انتقالات برای چیست؟ علیرغم آشنایی زندانیان با شکنجهها و رفتارهای زندانبانان در عین حال به ذهن هیچیک از آنان خطور نمیکرد که ممکن است سران این نظام جنایتکار تصمیم گرفته باشند که دست به یک جنایت هولناک و نسل کشی بزنند.
در فروردین سال ۱۳۶۷ زندانیان دیزلآباد کرمانشاه اولین کسانی بودند که گفتند: «ما را میخواهند ببرند تهران تا اعدام کنند». پس از آن، در بند یا شعبه یا کمیته مشترک و … بازجو یا پاسداری هنگامی که عصبانی بود جملهیی با مضمون «اتمامحجت نهایی» یا «تعیینتکلیف» میگفت، اما باز هم کسی آن را جدی نمیگرفت.
یک زندانی در این باره می گوید: «در بهار ۶۷ رسیدگی مجدد به پروندهها با بازجویی از زندانیان آغاز شد. وقتی بچهها از علت بازشدن مجدد پروندههایشان پرسیدند، صراحتاً به آنها گفته شد «این کار برای اتمامحجت با شما است، یا همکاری و یا تعینتکلیف نهایی».
تکیهکلام پاسداران و دادیارانی مثل مجید سرلک، ناصریان، حداد و افراد تازهکاری به نام مهدیان و عرب هم در اوایل سال ۶۷این بود: «حکم منافق از همان ابتدا اعدام بوده و همیشه این حکم پابرجاست. اگر شما تا بهحال هم زنده ماندهاید از رحمت ولیفقیه است و حالا زمان تعیینتکلیف شما رسیده است».
دکتر رضا غفاری از زندانیان جان به در برده دهه ۶۰ و نویسنده کتاب ( خاطرات یک زندانی از زندانهای جمهوری اسلامی) در این مورد می گوید:
«… قتل عام مسئله ای نبود که رژیم بدون حساب و کتاب وارد این کار شود. قبل از این مرحله، قطعنامه سازمان ملل در قطع جنگ توسط خمینی باید قبول می شد، رژیم با تمامیت خود یک برنامه کامل برای اعدام زندانیان در دستور کار خود گذاشته بود و از ۶ ماه قبل این برنامه را به اجرا گذاشته بود.»
او اضافه می کند: «از یک زندان به زندانهای دیگر میرفتند و میگفتند خمینی کمیته عفو تشکیل داده و این کمیته از ما سوالهایی میکردند و به بند خود ما در گوهردشت آمدند، من در بند ۱ سلول ۸ بودم و ۴–۳ ماه قبل از این اعدامها سوالهای مختلفی از ما میکردند و میگفتند کمیته عفو خمینی میخواهد تصمیم بگیرد که دیگر زندانی سیاسی در زندانها نباشد….»
او می گوید کسانی که در این اعدامها شرکت داشتند در قرنطینه کامل بودند و تا ۳ ماه از محدوده قتلگاهها خارج نشده بودند».
اولین جابجاییها برای قتلعام زندانیان سیاسی
در زندان اوین جهت اجرایی کردن قتلعام، از صبح ۲۸ تیر۶۷ بسیاری از زندانیان را از بندهای عمومی به سلولهای انفرادی منتقل کردند. اینکه شروع قتلعام بطور رسمی از ۲۸ تیر ۶۷ کلید خورد را خانم مورگان اورتگاس سخنگوی وقت وزارت خارجه آمریکا در یک پست توییتری که حساب توییتری یو اس آ در فارسی، آن را منتشر کرد و بصورت کلیپ صوتی و تصویری منتشر شده است، تایید کرد. ایشان گفت «نوزدهم ژوئیه سالگرد شروع باصطلاح «کمیسیونهای مرگ» در ایران است».
قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ – جنایت هولناک علیه بشریت – فصل دوم
قتل عام، نسل کشی و جنایت علیه بشریت در تابستان ۶۷فصل دوم : آغاز قتل عام و نحوه اجرای آن با فتوای مکتوب خمینی
قتل عام و نسل کشی در زندانها، با فتوای خمینی در تاریخ ۵ مرداد ۱۳۶۷ آغاز می شود. دستور روشن است «هر آنکس که بر سر موضع نفاق است بکشیدش».
فرمانی عجیب و حیرت انگیز و غیرقابل باور حتی برای رئیس قوه قضاییه وقت یعنی موسوی اردبیلی و رئیس دفترش یعنی احمد خمینی که چند بار با تعجب و بصورت مکتوب از خمینی سوال میکنند: یعنی حتی آنهایی که حکم زندانشان تمام شده است؟ یعنی حتی آنهایی که در حال گذراندن احکام زندان خود هستند؟؟؟!!!
اما خمینی در فراسوی همه جنایتکاران تاریخ بشری، مرزهای بیرحمی و سنگدلی غیرقابل باور را پشت سر گذاشته و حتی به زنان باردار و یا مردان افلیج در زندان نیز رحم کرده و فرمان از دم تیغ گذراندن همه زندانیان سیاسی از کوچک و بزرگ را می دهد. برای اجرای حکم مرگ؛ کافیست که زندانی اتهام خود را به جای «منافق» بگوید «مجاهد» و یا اینکه حاضر به کوتاه آمدن از مواضع سیاسی خود در برابر دیکتاتور نباشد.
این جنایت بقدری هولناک و شقاوت بار است که فریاد اعتراض جانشین وقت خمینی یعنی منتظری نیز علیه آن بلند می شود. اما خمینی به او هم رحم نکرده و وی را عزل میکند.
یرواند آبراهمیان در این باره می نویسد :
«در نخستین ساعات روز جمعه ۲۸ تیرماه ۱۳۶۷ (۱۹ ژوئیه ۱۹۸۸) حصارهای آهنینی بر گرد زندانهای اصلی در سرتاسر ایران کشیده شد. دروازهها بسته و تلفنها قطع شد. تلویزیونها را از برق کشیدند و از توزیع نامهها، روزنامهها و بستههای دارویی (در زندانها) خودداری ورزیدند. ساعات ملاقات منحل شد و بستگان زندانیان را از حول و حوش زندانها پراکنده ساختند. به زندانیان دستور داده شد که در سلولهای خود باقی بمانند و از صحبت با نگهبانان و کارگران افغانی خودداری کنند. رفتوآمد به مکانهای عمومی مانند درمانگاهها، کارگاهها، قرائت خانهها، تالارهای تدریس و حیاطها ممنوع شد».
فتوای قتل عام و کشتار زندانیان سیاسی به خاطر اعتقادات زندانی تبدیل به حکم نهایی قضایی میشود و هئیت های مرگ در تهران و سایر شهرستانها برای پیاده کردن این حکم تشکیل میشوند تا در کمترین زمان ممکن و با سرعت غیرقابل تصور زندانی هایی را که باید اعدام شوند از سایرین جدا کنند. البته اگر سایرینی باقی میماندند زیرا در بسیاری از زندان های شهرستانها، کسی باقی نماند و زندان ها بطور کامل خالی شدند.
با سرعت غیرقابل تصوری دسته دسته زندانیان در محاکمه های چند ثانیه ای به مرگ محکوم شده و روانه اتاق های اعدام میشوند.
بقدری در کشتار عجله دارند و وقت و زمان برایشان تنگ است که نمیگذارند اعدامیها به اندازه کافی از طناب دار آویزان مانده و کشته شوند.
هنگامی که پاسداری به مافوق خود میگوید هنوز بعضی از آنها نیمه جان هستند، پاسخ می شنود که فرصت نیست همه را بار زده ببرید و در گورهای جمعی خالی کنید (یعنی زنده بگورشان کنید) و وقتی همان پاسدار از فرمانده جنایتکار خود می پرسد خوب اگر تیرباران کنیم که از این سریعتر میشود، پاسخ روشن است در صورت تیرباران خون آنها از ماشین در خیابانها سرازیر میشود و همگان متوجه این نسل کشی میشوند پس این کشتار، علاوه بر سرعت باید مخفی هم نگه داشته شود.
اتاقهای حلق آویز برای اجرای سریع این جنایت کافی نیستند پس اتاقهای گاز هم برای کشتار جمعی اضافه میشوند.
اما در باره برخی زندانی ها اعدامشان هم رضایت جنایت کاران را بدست نمی آورد پس اتاقهای شکنجه نیز بطور فعال راه اندازی میشود که برخی از زندانیان را که قاتلان از آنها کینه بسیار به دل دارند در اتاق های شکنجه به قتل برسانند.
موج اول اعدام ها که شامل هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران میشد در مرداد ماه یعنی در کمتر از ۳۰ روز تقریبا به پایان میرسد. در شهریور ماه موج دوم اعدام ها که شامل گروه های مارکسیستی، کردی و زندانیان سیاسی به جز هواداران مجاهدین است آغاز میشود. زیرا قرار است هیچ مخالف نظام از این قتل عام و نسل کشی بی نصیب نماند تا خمینی از همه زهر چشم گرفته و همه را ترسانده و در جای خود میخکوب کرده باشد و قدرت مطلقه ولایت فقیه برای سالهای طولانی.
اینچنین این فاجعه تاریخی و جنایت بزرگ در اواخر قرن بیستم در ایران بوقوع میپیوندد. این جنایت بقدری حیرت انگیز و غیرقابل باور است که ابتدا کسی آنرا باور نمیکند و باید سالهای زیادی از آن بگذرد تا ابعاد هولناک این جنایت شنیده شود و سپس سینه به سینه توسط شاهدان، به خارج از مرزهای ایران نیز برسد و بعنوان جنایتی علیه بشریت به ثبت برسد.
جنایتی با سرعت و با ابعاد هولناک و شقاوت بی حد و مرز اما پنهان و مخفی در جریان است. قتل و کشتار از هواداران مجاهدین فراتر میرود و زندانیان مارکسیست ها و کردها را هم که بر مواضع خود استوار بودند، دربرمی گیرد.
تنها بستگان نزدیک این زندانیان از فقدان و اعدام فرزندان و اقوام خود مطلع میشوند اما صدایشان به جایی نمیرسد و مردم ایران و جهان از ابعاد این جنایت با خبر نمی شوند.
اخبار پراکنده ای به گوش همگان میرسد اما تصویر بسیار مبهم و ناچیزی از آنچه در حال وقوع است، امکان بروز پیدا می کند. تا اینکه صدای اعتراض جانشین وقت خمینی یعنی آیت الله منتظری در یک نامه بسیار تند بلند می شود که در آن خطاب به خمینی چنین می نویسد: «جنایات اطلاعات شما و زندان های شما، روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است».
این اولین و قوی ترین ضربه را به پنهانکاری جنایت در زندانها وارد کرده و توجه همگان را در داخل و خارج ایران به نسل کشی در حال وقوع، جلب میکند.
خمینی، هنگام نگارش متن پذیرش آتش بس، دو کار اساسی دیگر را هم به پایان برده بود؛ یکی نوشتن حکم بدون تاریخ قتل عام زندانیان سیاسی، دیگری تصمیم به برکناری آیت الله منتظری. اعتراض منتظری به کشتار زندانیان سیاسی و زنان باردار، تصمیم گیری خمینی برای عزل او را به قطعیت رساند.
خمینی در پی آن بود تا با قتل عام زندانیان سیاسی، نه فقط مخالفان سیاسی خود را از سر را ه بردارد، بلکه جامعهای را که از جنگی ویرانگر بیرون آمده بود، منکوب نماید تا هیچکس جرأت سوال کردن از حاکمیت دیکتاتوری که ۸ سال بیهوده جنگ را ادامه داده و میلیونها کشته و خسارت بر جای گذاشته بود، نداشته باشد.
اما با گذشت سالیان و پس از شهادت شاهدان و بازماندگان این جنایت هولناک در محاکم مختلف و افشاگری در رسانه های جمعی و نوشته ها و کتابهای گوناگون، تصویر این نسل کشی به بیرون ارائه داده میشود که بخش عمده آن به زندانهای مرکزی در تهران مربوط میشود و از شهرستانها بدلیل کشتار همگانی و باقی نگذاشتن هیچ شاهدی حتی تصویری هر چند مبهم و ناچیز باقی نمیماند.
مقامات بلندپایه دیکتاتوری ولایت فقیه انجام اعدامها و قتل عام در تابستان ۶۷ را انکار نکرده و در قریب به اتفاق موارد از آن دفاع هم کرده و اعدامها را ضرورت حفظ نظام ذکر کرده اند.
بنا به گفته خانواده برخی از اعدام شدگان و افرادی که از اعدامها جان سالم به در بردهاند، بسیاری از بازداشتشدگان در دهه ۶۰ جوانانی بودند که در دهه دوم زندگی خود بودند و عموما به اتهام «داشتن اعلامیه و نه فعالیت مسلحانه بازداشت شده بودند» و در تابستان ۶۷ در حال گذراندن محکومیت خود بودند یا حتی محکومیتشان تمام شده بود.
معرفی جانیان و دست اندرکاران قتل عام ۶۷- قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ – جنایت هولناک علیه بشریت فصل سوم by author 3 ماه پیش
فصل سوم – معرفی جانیان و دست اندرکاران قتل عام ۶۷
معرفی جانیان و دست اندرکاران قتل عام ۶۷، فصل سوم از سلسله مقالاتی است که به کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ می پردازد. در این بخش می کوشیم شما را به عاملان و دست اندرکاران قتل عام ۶۷ آشنا کنیم. بی گمان خمینی، مسئول اصلی و صادر کننده فرمان جنایت قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ بوده است. خمینی دستور خود را در یک نامه و فتوای رسمی به سایر آمرین و عاملین قتل عام ابلاغ نمود.
در متن این حکم که با دستخط شخص خمینی است و عمدا بدون تاریخ، آن را منتشر کرده اند، چنین آمده است:
«از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کردهاند، با توجه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدام، علیه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تا کنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند
و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجتالاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نمایندهای از وزارت اطلاعات میباشد.
اگر چه احتیاط در اجماع است، و همینطور در زندانهای مراکز استان کشور رأی اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع میباشد. رحم بر محاربان سادهاندیشی است. قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید.
آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشداء علی الکفار باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. والسلام روح الله الموسوی الخمینی»
آیا اتهاماتی که خمینی علیه زندانیان سیاسی در این فتوا به آن اشاره می کند و آنرا مبنایی برای محارب و محکوم به اعدام دانستن زندانیانی که هوادار مجاهدین بوده اند تازگی دارد؟؟!! اگر پاسخ منفی است پس چطور شد که یکباره حکم آنها از زندان و حتی آزادی، به اعدام تبدیل شد. یعنی اتهام هیچ تغییری نکرده اما حکم از زمین تا آسمان، از هست تا نیست، از آزادی تا اعدام و از زندگی تا مرگ تغییر کرد؟
تشکیل هئیت های مرگ
خمینی در حکم جنایتکارانه خود، مجریان قتل عام را مشخص و تعیین کرده است. بر مبنای همین دستور هئیت های به اصطلاح تشخیص (تشخیص سرموضع بودن زندانی و پایداری بر مواضع سیاسی خود) هیئت های مرگ تشکیل میشوند.
هیئت مرگ تهران و شهرستانها مندرج در حکم خمینی (دست اندرکاران قتل عام ۶۷) :
۱ . حسینعلی نیری، حاکم شرع (به اصطلاح قاضی)
۲ . مرتضی اشراقی، دادستان تهران
۳ . مصطفی پورمحمدی، بعنوان نماینده وزارت اطلاعات
۴ . ابراهیم رئیسی، معاون دادستان تهران
۵ . محمد مقیسه با نام مستعار ناصریان
۶ . اسماعیل شوشتری رئیس سازمان زندانها
۷ . حمید نوری با نام مستعار عباسی
۸ . تقی عادلی
هیئت مرگ در استانها و شهرستانها نیز به همین ترتیب قید شده است. یعنی ترکیبی شامل حاکم شرع، دادستان یا دادیار و نماینده ای از وزارت اطلاعات در شهرستانها، دست اندرکار اعدام زندانیان سیاسی بودند.
در میانه این میدان مرگ و زندگی، اما از «وکیل» برای زندانیانی که عموما دوران حبس خود را می گذراندند، خبری نیست. زندانیان به بیرحمانه ترین شکل همچون نسل کشی در دوران فاشیسم هیتلری، در زندانها به دار کشیده میشوند.
این جنایت باید در دایره محدود جانیان و جنایتکاران وفادار به خمینی باقی میماند تا هیچ «غیر خودی» از آن مطلع نشود. نه تماسی با خانواده ها وجود داشت، نه امکان ملاقاتی بود و نه وکیلی که پرونده ای در دست پیگیری و تحقیق قرار بگیرد. به این ترتیب مانع درز خبر جنایت به خارج از زندانها شدند.
آیت الله حسینعلی منتظری، در جلسه خصوصی با حسینعلی نیری، مصطفی پورمحمدی، ابراهیم رئیسی و مرتضی اشراقی (اعضای هیئت مرگ تهران ) در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۳۶۷درباره فرمان قتل عام چنین می گوید: «خمینی را در آینده، خونریز، سفاک و فتاک، لقب خواهند داد»
یکی از بازماندگان قتل عام ۶۷ چنین می گوید:
« ناصریان (محمد مقیسه) من را برد روی یک صندلی چوبی نشاند و گفت چشمبندت را بردار! چشمبند را که برداشتم هیئت را در مقابلم دیدم و نیری، اشراقی و پورمحمدی را شناختم. نیری را آن زمان شاید همه مردم ایران میشناختند که کمتر از مرگ حکم نمیداد».
حمید نوری یکی از عوامل قتل عام ۶۷ خطاب به زندانیان می گوید: «بروید خدا را شکر کنید که زنده هستید. ما اگر میخواستیم فتوای امام [خمینی] را بهطور کامل اجرا کنیم باید نصف مردم ایران را دستگیر و اعدام میکردیم».
آشنایی با دست نشاندگان شیطان در هئیت مرگ (دست اندرکاران قتل عام ۶۷)
برغم گذشت ۳۵ سال از جنایت هولناک تابستان ۶۷ در زندانها و سیاهچالهای حاکمیت ولایت فقیه، هنوز هم اطلاعات دقیق و کاملی از هیئت های مرگ در شهرستانها در دست نیست.
آنچه که بر اثر تلاش شمار محدودی از بازماندگان قتل عام و خانواده های آنان و همچنین سازمانهای سیاسی و نهادهای حقوق بشری تا حدودی روشن شده، تنها بخشی از اطلاعات هیئت مرگ در تهران و کشتار زندانیان در زندان گوهردشت است.
حسینعلی نیری، در دوران ریاست محمد یزدی در قوه قضاییه به معاونت دیوان عالی کشور منصوب شد و از ۱۳۶۸ تا شهریور ۱۳۹۲بیش از دو دهه در این مقام بود. او از شهریور ۹۲ رئیس دادگاه عالی انتظامی قضات است.
ابراهیم رئیسی، معاون دادستان وقت تهران بود. وی هم به عنوان یکی از اعضای هیئت مرگ درباره این اعدامها سکوت اختیار کرده بود. او پس از انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰، گفت که در مورد اعدامهای ۶۷ باید مورد «تقدیر و تشویق» هم قرار بگیرد. او در پاسخ به پرسشی درباره نقش خود در هیئت مرگ سال ۶۷ گفت: «اگر یک دادستان از حقوق مردم و امنیت جامعه دفاع میکند، او باید مورد تقدیر و تشویق قرار بگیرد. افتخارم این است که در کسوت دادستان هر جا که بودم، دفاع از امنیت و آسایش کردهام».
او در سه دهه گذشته چه در نقشهای میانی مانند دادستان تهران، چه نقشهای ارشد مانند دادستان کل کشور یا معاون اول رئيس قوه قضاییه و همچنین ریاست قوه قضاییه، یکی از کلیدیترین چهرههای شبکه قضایی و سرکوب برای خامنهای محسوب میشد.
رئیسی عضو مجلس خبرگان بود و در اسفند ۹۴ با حکم خامنهای به عنوان تولیت آستان قدس رضوی انتخاب شد. در سال ۱۳۹۶ هنگامی که کاندید ریاست جمهوری نظام سرکوبگران شد، با شعار «رئیسی لو رفته قاتل شصت و هفته» توسط مردم روبرو گردید و از گردونه خارج شد. اما در یک انتخابات مهندسی شده توسط خامنهای در سال ۱۴۰۰ بر مسند ریاستجمهوری نشست.
مصطفی پورمحمدی، پور محمدی بعنوان نماینده وزارت اطلاعات، از اعضای هیئت چهار نفره اعدامها است. وی تا سال ۱۳۹۲ در زمینه اعدامها سکوت اختیار کرده بود. اما بعدا در ۷ شهریور ۱۳۹۵ و پس از انتشار نوار صوتی آیت الله منتظری به صحنه آمد و گفت: «افتخار میکنیم که حکم خدا و رسول را اجرا کردیم».
پورمحمدی در دولت محمود احمدینژاد به وزارت کشور و سپس ریاست سازمان بازرسی کل کشور رسید و در دولت اول روحانی، وزیر دادگستری شد. وی اکنون مشاور رئیس قوه قضائیه و دبیرکل جامعه روحانیت مبارز است.
اسماعیل شوشتری، رئیس وقت سازمان زندانها بود. وی دو دوره نماینده مجلس بود و با ۱۶ سال نشستن بر مسند وزارت دادگستری در دولتهای رفسنجانی و خاتمی به عنوان با سابقهترین وزیر دادگستری شناخته میشود. او در دولت حسن روحانی، رئیس دفتر بازرسی ویژه رئیسجمهور شد.
مرتضی اشراقی، از اواسط دهه ۶۰ به عنوان دادستان تهران منصوب شد. وی در زمان اعدامها گفته بود: «در رابطه با جرایم گروهکهای منحرف از جهت اینکه این افراد محارب و یا باغی هستند، دادسرای انقلاب اسلامی اقدامات تعقیبی و تحقیقی خود را همچنان ادامه میدهد و در این رابطه تعداد زیادی حکم صادر شده است».
او بعدها به ریاست یکی از شعبههای دیوان عالی کشور رسید. سپس به وکالت دادگستری روی آورد و در حال حاضر در تهران به عنوان وکیل دادگستری فعالیت میکند.
ناصریان (محمد مقیسه)، دادیار وقت زندان گوهردشت بود. وی به دلیل عملکردش در سالهای بعد در دادگاه انقلاب، معروفترین و شناختهشدهترین اسم برای افکار عمومی مردم ایران است. او از دادیاری به قضاوت ترقی کرد و سالهای متمادی در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب حکم اعدام صادر کرد.
شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب در کنار شعبه ۱۵ این دادگاه در سالهای گذشته از شعب خاصی بودند که اکثر پروندههای سیاسی و امنیتی به آنها ارجاع و به صدور حکمهای سنگین اعدام، زندان و شلاق معروف هستند.
وی به بداخلاقی، بیسوادی، خشونت، بیرحمی و سنگدلی و صدور احکام بسیار سنگین معروف است. ناصریان (محمد مقیسه) آبان ۱۳۹۹ با ارتقای مقام به دیوان عالی کشور رفت و بر مسند مستشاری این دیوان نشست.
مرتضی مقتدایی، قاضی دادگاه انقلاب و سخنگوی وقت شورای عالی قضایی بود. وی به ریاست دیوان عالی کشور رسید و بر مسند دادستانی کل کشور نشست. چندین دوره نماینده مجلس خبرگان و مدیر حوزه علمیه قم شد. وی در حال حاضر، عضو مجلس خبرگان رهبری و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است.
مرتضی مقتدایی در یک برنامه تلویزیونی در سال ۹۹ درباره اعدامها گفته است که «آن موقع هم حملات زیاد بود سر و صدا که آه چقدر را اعدام کردند. یکی از آقایان مراجع که همسایه هم بودیم به من نصیحت کرد که از زندان کردنها و اعدامها پرهیز کنید گفتم والله دستور امام هست ما تابع امام هستیم گفت به امام بگویید ما نمیکنیم. بگویید مصلحت نیست. گفتم والله خود امام فرمودند که ادامه بدهید با قدرت. حتی این منافقین آنهایی که سر موضع هستند.
امام تأکید میکرد آنهایی که سر موضع هستند که اگر امروز از زندان بیاید بیرون فردا انفجار ایجاد میکند فرمود با اینها برخورد کنید.این فرمایش امام بود و ما همانطور که امام نظرشان بود قدام میکردیم خلاف شرعی هم به حمدلله مرتکب نمیشدیم کسی اعدام میشد که جرمی داشت».
داوود لشکری، معاون امنیتی و انتظامی و دادیار زندان گوهردشت یکی دیگر از این افراد بود که تاکنون اطلاعاتی درباره اینکه پس از اعدامها به کجا رفت منتشر نشده است. برخی می گویند که وی همان تقی عادلی است.
داوود لشکری، معاون امنیتی و انتظامی و دادیار زندان گوهردشت یکی دیگر از این افراد بود که تاکنون اطلاعاتی درباره اینکه پس از اعدامها به کجا رفت منتشر نشده است. برخی می گویند که وی همان تقی عادلی است.
حسین مرتضوی، رئیس زندان گوهردشت در دهه ۶۰ فردی است که نامش در دادگاه حمید نوری از سوی شاهدان مطرح شده است. حسین مرتضوی در انتخابات دورههای سوم، ششم و هفتم، داوطلب نمایندگی مجلس شد اما در هیچ دورهای صلاحیتش از سوی شورای نگهبان خامنه ای تأیید نشد. حسین مرتضوی پس از اعدامهای ۶۷ به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی و سپس معاونت فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران رفت. مرتضوی در انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۸۸ از میرحسین موسوی حمایت کرد.
حمید نوری، وی دادیار پیشین زندان گوهردشت بوده و در اعدامهای دستهجمعی زندانیان سیاسی مشارکت داشته است. حمید نوری در دادگاهی در استکلهم بعنوان متهم دادگاهی شده و زندانی است. او روز ۱۸ آبان ۹۸ با یک پرواز مستقیم از ایران وارد فرودگاه استکهلم شد که بلافاصله بازداشت شد.
قتل عام در شهرستانها، قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ – جنایت هولناک علیه بشریت – فصل چهارم
فصل چهارم – قتل عام در شهرستانها از ناگفته های جنایت هولناک علیه بشریت در قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷
در چهارمین فصل از سلسله مقالات پیرامون قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷، که توسط همکاران کانون حقوق بشر ایران تدوین گردیده، به شرح قتل عام در شهرستانها می پردازیم.
کشتار و نسل کشی تابستان ۶۷ در زندانهای شهرستانها هم با فتوای تکمیلی خمینی تسریع شده و ابعاد گسترده تری به خود گرفت. این فتوا در پاسخ به سئوال موسوی اردبیلی بعنوان رئیس وقت قوه قضاییه از طریق احمد خمینی بعنوان رئیس دفتر وقت شخص خمینی صادر شد که متن آن به این شرح است:
نامه احمد خمینی خطاب به خمینی:
«پدر بزرگوار حضرت امام مدظلهالعالی
پس از عرض سلام، آيت الله موسویاردبيلی در مورد حكم اخير حضرتعالی درباره منافقين ابهاماتی داشتهاند كه تلفنی در سه سوال مطرح كردند:
۱. آيا اين حكم مربوط به آنهاست كه در زندانها بوده اند و محاكمه شده اند و محكوم به اعدام گشته اند ولی تغيير موضع ندادهاند و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، يا آنهايی كه حتی محاكمه هم نشدهاند محكوم به اعدامند؟
۲. آيا منافقين كه محكوم به زندان محدود شده اند و مقداری از زندانشان را هم كشيده اند ولی بر سر موضع نفاق میباشند محكوم به اعدام میباشند؟
۳. در مورد رسيدگی به وضع منافقين آيا پروندههای منافقينی كه در شهرستانهائی كه خود استقلال قضائی دارند و تابع مركز استان نيستند بايد به مركز استان ارسال گردد يا خود میتوانند مستقلا عمل كنند؟
فرزند شما، احمد»
خمینی در پاسخ به نامه احمد پاسخ داد:
«بسمه تعالی
در تمام موارد فوق هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سريعا دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگی به وضع پروندهها در هر صورت كه حكم سريعتر انجام گردد همان مورد نظر است».
تاکید و باز هم تاکید بر سرعت اعدام زندانیان سیاسی از جانب خمینی، حکایت از سنگدلی و بی رحمی بی حد و حصر دارد. این میزان از درندهخویی و بیرحمی و این همه کینه توزی نسبت به زندانیانی که بسیاری از آنها دوران حبس خود را پشت سر گذاشته و یا در هفته های پایانی آن هستند، نسبت به زنان باردار و جوانان زندانی از کجا آمده است؟؟؟!!!
آمادهسازیهای قتلعام ۶۷ در شهرستانها
قبل از استقرار هیأت مرگ در ششم مرداد، بسیاری از زندانیان سیاسی شهرستانها را به شهرهای دیگر منتقل کرده بودند و با صدور فرمان مرگ، تعداد زیادی از آنان را در شهرها و نقاط مختلف اعدام کردند.
در شهرهای کوچک که همه همدیگر را میشناختند، و امکان اعدام مخفیانه و بیسر و صدای همهی آنان نبود، پس از تفکیک زندانیان، بسیاری از آنها را به شهرهای دیگر منتقل نمودند تا خانوادههای آنها با تأخیر از اعدام فرزندانشان آگاه شوند و از ایجاد هرگونه بحرانی جلوگیری شود.
بهعنوان مثال زندانیان از زندانهای میانه، تبریز، زنجان، لاهیجان و چالوس به شهرهای دیگر فرستاده شدند. بیش از ۱۰۰ زندانی هم در شب عید از دیزلآباد کرمانشاه، به زندان گوهردشت منتقل شدند.
یکی از آن زندانیان بنام پرویز مجاهدنیا در همان روز انتقال به خانوادهاش گفته بود: «ما را دارن میبرند تهران میخوان اعداممون کنند».
در فروردین سال ۱۳۶۷ زندانیان دیزلآباد کرمانشاه اولین کسانی بودند که گفتند: «ما را میخواهند ببرند تهران تا اعدام کنند».
همزمان هیأتهای مشکوک از تهران راهی زندانهای مراکز استان شدند. بهعنوان مثال یک هیأت بازرسی از اطلاعات مرکز (تهران) بهطور سرزده و سرپایی وارد زندان ساری شد.
یک زندانی سیاسی در یادداشتهایش نوشته بود: «روز ۲۸ تیر هیأتی از اطلاعات تهران سرزده وارد زندان شد. این هیأت شامل ۵نفر اطلاعاتی لباسشخصی بود که اول به بند ۶رفتند و بعد به بند جوانان آمدند. وقتی از زندانیان اتهامشان را پرسیدند، همه گفتند: «ما هوادار سازمان مجاهدین هستیم». نفرات هیأت که خیلی عصبانی شده بودند، گفتند: «مطمئنید پشیمان نمیشوید؟ همهتان را تعیینتکلیف میکنیم»!
یک زندانی دیگر در یادداشت خود چنین نوشته است: «مدتی بعد فهمیدیم روز ۲۹ تیرماه (بعد از پذیرش قطعنامه) پاسداران، فرح اسلامی، حکیمه ریزوندی، مرضیه رحمتی، نسرین رجبی و جسومه حیدری را به بهانه امن نبودن زندان ایلام و انتقال آنها به جایی امن، از زندان ایلام خارج کردند.
آن روز فکر میکردیم آنان به زندان کرمانشاه یا تهران منتقل شدند. اما بعد با خبری که از «شباب» یکی از روستاهای اطراف به دستمان رسید، فهمیدیم هنگام عبور زندانیان از «شباب» ماشینشان خراب شده و شب را در همان روستا گذراندند و فردای آن روز زندانیان را به تپهیی در اطراف صالحآباد منتقل و سپس تیرباران کردند.
کشتار و اعدام ها در شهرستانها
اطلاعات موجود از کم و کیف کشتار در شهرستانها بسیار ناقص است. زیرا در بسیاری از شهرستانها چنان کشتاری انجام شده که حتی یک زندانی نیز جان به در نبرده است. بهعنوان مثال یک گزارش از زندان مشهد حکایت از ۱۵۹اعدام در یک شب میکند. مطابق گزارشهای دیگر کشتارگران تنها در یک شب در همان سال، ۳۵۰ نفر را بدار آویختند.
یکی از جلادان زندان وکیلآباد در یک تماس تلفنی به مرکز گزارش داده است: «موجودی مشهد تمام شد». وضعیت در شهرستانهای دیگر نیز به همین قرار بوده است. طی یک نوبت در زندان ارومیه 400تن، طی یک نوبت در زندان رشت بیش از250تن اعدام شدند.
در گزارشی از شیراز آمده است: «وقتی خبر کشتارها به مردم و خانوادههای زندانیان سیاسی رسید به زندان مراجعه کردیم. به ما گفتند: «آیا انتظار دارید به شما نقل و نبات بدهیم؟ ما در یک روز، یک جا 860نفر را کشتیم. شما هم اگر مجلس ختم بگیرید خانهتان را با بلدوزر صاف میکنیم». گزارشهای دیگری از اصفهان نیز حاکی از اعدامهای گسترده دارد. در یک گزارش دیگر صحبت از دو هزار اعدام شده است. در گیلان نیز مردم به یکدیگر خبر میدادند که 3هزار نفر اعدام شدهاند. این شایعات خود مبین گستردگی و وسعت اعدامها بود.
شدم که اینارو بهخاطر اینکه خیلی راحت بتونن جابهجا کنن اول که هنوز جون داشتن گفتن برین تو گونی بعد درشو بستن بهشون تیراندازی کردن، بعد که تیراندازی تموم شد انداختن تو ماشینها هر سه ماشین هم به یه سمت رفتن و از هم دور شدند».
برخی گزارشها در خصوص قتل عام در شهرستانها حاکی است بعضی از زندانیان را به اسم قاچاقچی مواد مخدر در ملأعام حلقآویز کردند. روز چهارشنبه ۱۲ مرداد احمد غلامی اهل قائمشهر و محمد رامش اهل بابلسر را روی پل هوایی شهر آمل به اتهام قاچاقچی مواد مخدر بدار کشیدند. مردمی که شاهد صحنه بودند گفتند وقتی طناب گردنشان انداختند فریاد میزدند: «ما زندانی سیاسی هستیم».
طیف های اجتماعی قتل عام شدگان ۶۷- قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ – جنایت هولناک علیه بشریت – فصل ششم
شدند. در مرداد ماه ۶۷ ، عصمت، فاطمه و حسین ادبآواز در همین جریان قتلعام در زندان شیراز به استقبال جوخه اعدام رفتند.
اقدس همتی هفتمین اعدامی از خانواده همتی از سمنان است که بههمراه همسرش حسین مؤکدی در آبان ماه ۶۷ در اوین تیرباران شد. با اعدام دکتر منصور حریری و محسن حریری، خانواده حریری از رشت، ۵ نفر اعدام شدند. ابوالفضل و مینا هاشمیان از قزوین در قتلعام سال ۶۷ به برادرانشان، غلامحسین، مجتبی و حبیب پیوستند.
طهمورث رحیمنژاد، استاد دانشگاه، هفتمین اعدامی و تنها بازمانده خانواده رحیمنژاد در گرگان بود. فرهنگ فدایینیا، چهارمین اعدامی خانواده از اهواز، ناهید تحصیلی، چهارمین اعدامی خانواده از تهران، غلامرضا بزرگانفرد، چهارمین اعدامی خانواده از تهران، فخری آزموده لکامی، چهارمین اعدامی خانواده از رشت و… بسیار خانوادههای دیگر، که در حوصله این نوشته نمی گنجد.
قتل عام شدگان شدگان ۶۷ با سنین ۵۰ سال به بالا
اسامی ۲۰ تن از اعدام شدگان ۵۰ تا ۶۵ ساله ثبت شده است که ذیلا به برخی از آنها اشاره میشود : مادری ۶۰ ساله بنام سادات حسینی از جهرم که در شیراز اعدام شد و دیگری مادر شکری که پس از شهادت فرزندانش دست به افشاگری زد و دستگیر شد. او را در حالیکه بر اثر شکنجه به مرز فلج شدن رسیده بود، در قائمشهر تیرباران کردند.
دو تن از پدران سالخورده از گیلان و مازندران، یکی حسینپور که کشاورزی ۶۰ ساله بود و آستانه اشرفیه اعدام شد، و دیگری محمدابراهیم رجبی ۵۸ ساله، در گرگان که دخترش پروانه رجبی را در سال ۶۰ تیرباران کرده بودند و خودش از سال ۶۲ در زندان بود. امیرهوشنگ هادیخانلو از ارومیه در ۶۴ سالگی و پدری بهنام مهدی فتاحی مغازهدار اهل اسلامآباد.
تنوع شغلی و پراکندگی جغرافیایی قتل عام شدگان ۶۷
در میان قتل عام شدگان سال ۶۷ ، اسامی و مشخصات طیف های مختلف با تنوع شغلی از کارگر گرفته تا کشاورز و پیشهور، صاحبان مشاغل آزاد، کارمندان کشوری و لشکری، پزشکان و کادر درمانی، افسران و پرسنل نظامی، کارشناسان فنی و اداری، صاحبان حرف و صنایع و معلمان و دبیران و استادان دانشگاه به چشم می خورد.
از جمله دکتر حمیدهسیاحی و دکتر معصومه (شورانگیز) کریمیان که به همراه خواهرش مهری در زندان اوین به دار آویخته شد و دو پزشک از متخصصان به نامهای دکتر طبیبینژاد، ۵۵ ساله و دکتر فیروز صارمی، ۶۰ ساله، متخصص بیماریهای سرطانی که آنها را در تبریز، در ملأعام بهدار آویختند.
شماری از هنرمندان و قهرمانان ورزشی ایران، از جمله ابوالقاسم محمدیارژنگی استاد موسیقی و آواز ایرانی، فروزان عبدی، عضو تیم ملی والیبال زنان ایران، مهشید (حسین) رزاقی قهرمان تیم ملی فوتبال امید ایران و جواد نصیری عضو تیم ملی شمشیربازی در زمره قتل عام شدگان هستند.
در میان قتل عام شدگان ۶۷که نام آنان تاکنون منتشر شده است، ۱۵درصدشان دارای مدارک تحصیلی دانشگاهی هستند.
از نظر پراکندگی جغرافیایی نیز در زندانهای سراسر ایران شهرهای بزرگی همچون تبریز و ارومیه و رشت و لاهیجان و انزلی و آستانه و صومعهسرا و رودسر گیلان تا ساری و بابل و قائمشهر در مازندران و کرج و مشهد و سبزوار و سمنان و شاهرود و اصفهان و کاشان و کرمانشاه و همدان و زنجان و ایلام و مسجدسلیمان و اندیمشک و اهواز و آبادان و شیراز شمار زیادی از زندانیان سیاسی، در قتل عام ۶۷ به دار آویخته شدند.
آمار قتل عام شدگان ۶۷، قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ – جنایت هولناک علیه بشریت – فصل هفتم
انتظامی قضات را داره، باید پاسخگو باشند».
شایان یادآوری است که هنوز هم دیکتاتوری حاکم بر کشورمان، از انبوه قربانیان انفجار مهیب آبانماه۶۷ در زندان اوین، هیچ نشانهیی به جایی نداده است. گزارشهای متعدد حاکی از قتلعام تعداد بسیار زیادی از زندانیان سیاسی هوادار سازمان مجاهدین در این انفجار است. از انبوه کشته شدگان که در ملأعام حلقآویز شدند، جز نام اندکی از آنها بهدست نیامده است. گزارشهای متعددی از حلقآویز کردن دستههای۷ تا ۲۰ نفری زندانیان از کرمانشاه، هرسین، ایلام، دزفول، گرمسار، ساوه، ورامین، کرج تا تبریز، مشهد و بندرعباس نشان میدهد که در زمستان سال۶۷ بسیاری از زندانیان سیاسی را نیز با عنوان محکومان مواد مخدر، در ملأعام بهدار آویختهاند.
آمار درصدی قتل عام شدگان ۶۷:
براساس اسامی و مشخصات منتشر شده از اعدام شدگان، ۳۵ درصد آنان در تهران و بهطور عمده در زندان اوین بهشهادت رسیدهاند. ۱۴ درصد در زندان گوهردشت و ۴۶ درصد دیگر در شهرستانهای سراسر کشور و محل شهادت ۵ درصد آنها نیز نامشخص است.
شاهدان این جنایت، شواهدی درباره آمار قتل عام شدگان ارائه میکنند که نشان میدهد در زندان گوهردشت تا ۲۵ شهریورماه ۶۷، حداکثر ۳۰۰ تن باقی مانده بودند که به اوین منتقل شدند. گزارشهای موثقی از انتقال ۸۶۰ جسد، از اوین به بهشتزهرا، تنها در روزهای ۲۲ تا ۲۶ مرداد ۶۷ در دست است.
همچنین در ۳ بند زندان زنان اوین، ۸۰ درصد زنان زندانی سیاسی وابسته به سازمان مجاهدین خلق، را تا شهریور ۶۷ بدار آویخته یا تیرباران کردهاند. این لیست همچنین نشان میدهد که بیش از ۴۰ درصد این لیست در فاصله کمتر از سه هفته در مرداد ماه ۶۷ اعدام شدهاند. در این لیست از آمار شهیدان آبان ۶۷ ، فقط نام ۳۳۴ تن ذکر شده است. حال آنکه گزارشهای موثقی در دست است که نشان میدهد در این ماه، تنها در چند شهر از جمله، طی یک نوبت در زندان ارومیه ۴۰۰ تن، در یک نوبت در زندان رشت بیش از ۲۵۰ تن، و در یک نوبت در زندان مشهد ۸۴ تن اعدام شدهاند.
Subscribe to:
Posts (Atom)